در باز ميشود. صداي جير جير در، همه نگاهها را به ورود من جلب ميكند. محمد بلند ميشود و سلام ميكند. بچههاي ديگر همه به من خيره شده اند و لحظهاي نگاه شان را از من بر نميدارند.
در باز ميشود. صداي جير جير در، همه نگاهها را به ورود من جلب ميكند. محمد بلند ميشود و سلام ميكند. بچههاي ديگر همه به من خيره شده اند و لحظهاي نگاه شان را از من بر نميدارند. ناگهان بچهها با صداي معلم شان سر در لاك خود فرو ميبرند و صداي غژغژ ارههاي دستي دوباره فضاي اتاق را فرا ميگيرد.در و ديوار اتاق كوچك 9 متري مرکز آموزش كودكان اوتيسم و کم توان ذهنی پر از نقاشيهاي رنگارنگ و كودكانه است. ماهيهاي قرمزو صورتي، درختان سبز با تنه قهوهاي و برگهاي سبز وگلهاي نارنجي و زرد همچون كاغذي ديواري سفيدي اتاق را رنگين كرده اند. ميز مستطيل شكلي نيز در كنار ديوار قرار دارد كه بچهها دورتادور آن نشسته اند و چوبهاي نازكي كه در دست دارند را اره ميكنند تا هر يك چوبهايشان را به شكلي در آوردند و تابلوي معرق كاري خود را تكميل كنند.اينجا موسسهاي است كه توسط مریم رضايي همسر دكتر مصطفي پودارتچي جامعه شناس و استاد دانشگاه علامه طباطبایی تاسيس شده است تا به كودكان اوتيسم و کم توان ذهنی لحظه ای آرامش در محیط اجتماعی را هدیه کند. بچهها سخت مشغول اره کردن اشکال روی چوب هستند. دایره، هشت پر، لوتوس و بیضیها را به صورت مرتب و بدون آنکه از خط خارج شوند شکل می دهند و می برند. در باز ميشود. صداي جير جير در، همه نگاهها را به ورود من جلب ميكند. محمد بلند ميشود و سلام ميكند. بچههاي ديگر همه به من خيره شده اند و لحظهاي نگاه شان را از من بر نميدارند. ناگهان بچهها با صداي معلم شان سر در لاك خود فرو ميبرند و صداي غژغژ ارههاي دستي دوباره فضاي اتاق را فرا ميگيرد.
در و ديوار اتاق كوچك 9 متري مرکز آموزش كودكان اوتيسم و کم توان ذهنی پر از نقاشيهاي رنگارنگ و كودكانه است. ماهيهاي قرمزو صورتي، درختان سبز با تنه قهوهاي و برگهاي سبز وگلهاي نارنجي و زرد همچون كاغذي ديواري سفيدي اتاق را رنگين كرده اند. ميز مستطيل شكلي نيز در كنار ديوار قرار دارد كه بچهها دورتادور آن نشسته اند و چوبهاي نازكي كه در دست دارند را اره ميكنند تا هر يك چوبهايشان را به شكلي در آوردند و تابلوي معرق كاري خود را تكميل كنند.اينجا موسسهاي است كه توسط مریم رضايي همسر دكتر مصطفي پودارتچي جامعه شناس و استاد دانشگاه علامه طباطبایی تاسيس شده است تا به كودكان اوتيسم و کم توان ذهنی لحظه ای آرامش در محیط اجتماعی را هدیه کند. بچهها سخت مشغول اره کردن اشکال روی چوب هستند. دایره، هشت پر، لوتوس و بیضیها را به صورت مرتب و بدون آنکه از خط خارج شوند شکل می دهند و می برند.
در میان بچهها اُمید اوتیسم دارد. در جمع دیگر بچهها نشسته اما در تنهایی خود به سر میبرد. با کسی حرف نمی زند و کاری هم نمیکند، حتی نگاهی نمیکند که نشان از توجه او به فضای اطرافش باشد. خانم رضایی می گوید امید هنگام ورود به کلاس خسته است، دایم خوابش می آید نه با کسی حرف می زند و نه کاری به کسی دارد. در دنیای خودش است اما یکی دو ساعت که بگذرد، یخش آب می شود.. و کمی کاردستی انجام میدهد. دوست دارم بدانم در دنیای امید چه خبر است و چه چیزی ذهنش را مشغول کرده است. اینکه کودکان اوتیسم را چرا در خودمانده می گویند.
بنابر گفته دکتر یحیی سخنگویی، معاون امور توانبخشی سازمان بهزیستی کشور تعداد کودکان شناسایی شده اوتیسم در ایران بالاتر از میانگین جهانی است؛ قبلا این آمار بسیار کم بود و به چشم نمیآمد.
براساس آخرین آمار موجود، در حال حاضر 2 تا 3 هزار کودک مبتلا به اوتیسم در کشور شناسایی شدهاند. فراواني اوتيسم را يك در 150 تخمين زدهاند. به گفته کارشناسان با توجه به میانگین جهانی یک تا 5 /1 درصدی این بیماری، گمان میرود تعداد 100 هزار نفر در کشور به اوتیسم مبتلا باشند که هنوز بسیاری از این افراد شناسایی نشدهاند. میزان ابتلا به این بیماری در پسرها 4 تا 5 برابر بيشتر از دختران است. از هر 10 كودك يا بزرگسال مبتلا به اوتيسم 7 نفر دچار كند ذهني و مشكلات مربوط به عملكرد و واكنشهاي مغز هستند.
خانم رضایی می گوید: «اوتیسم نوعی اختلال رشدی در کودکان است که معمولا در سالهای نخست پس از تولد خود را نشان میدهد. اوتیسم را میتوان نوعی بیماری ارثی و ژنتیکی نامید که علت اصلی بروز آن تا بهحال ناشناخته مانده است. علائم و شدت این بیماری در افراد مختلف، متفاوت است امادر انواع مختلف آن بیماران توانایی برقراری ارتباط با دیگران را ندارند و والدین کودک مبتلا به اوتیسم از دوران کودکی متوجه میشوند که کودکشان همچون کودکان همسن خود رفتار نمیکند و قدرت سخن گفتن ندارد. علاوه بر تاخیر در یادگیری و صحبتکردن، برقراری ارتباط چشمی، اجتناب از نوازش شدن، حساس بودن به نور، صدا ازجمله نشانهها و علائم ابتلا به اوتیسم است.«
مازیار به اوتیسم اسپرگر مبتلاست. وجه تمایز این سندرم از مبتلایان با اوتیسم کلاسیک حفظ مهارتهای تکلمی و هوش طبیعی است. او در رشته کتابداری در دانشگاه تحصیل کرده است. مثل کامپیوتر پر از دادهها و اطلاعات عمومی است. هر چند مازیار نیز خیلی اهل صحبت کردن نیست اما مغز او گنجینه اطلاعاتی است که شاید یک فرد عادی نتواند آنها را به این خوبی به ثبت برساند. خانم رضایی می گوید: «اگر بچههای مبتلا به اوتیسم آموزش داده شوند در یک زمینه نابغه می شوند. مغز مازیار همانند حافظه یک کامپیوتر است که هر چه را بخواهد ثبت می کند. او درباره اطلاعاتش صحبت می کند اما نمی تواند نظام مند آنها را بیان کند اما این موضوع نیز به مرور با آموزش می تواند رفع شود.»
او معتقد است که بچههای اوتیسم بیشتر نیاز به کار تخصصی دارند بنابراین باید برای آنها کلاسهای خصوص بگذاریم. این بچهها کلاسهای کاردستی و نقاشی را می آیند اما نیاز به کار درمانی و گفتار درمانی دارند. چون اکثر آنها نمی توانند ارتباط کلامی و اجتماعی داشته باشند. با وجود آنکه تا به حال درمان مشخصی برای این بیماری از شناسایی نشده است، آگاهی خانواده از ابتلای کودکان به اوتیسم در سالهای ابتدایی زندگی میتواند تغییرات بزرگی در زندگی کودکان ایجاد کند.
فرشاد، محمد و علی فعال ترین اعضای فعال کلاس هستند. محمد فراژیل ایکس دارد و علی و فرشاد نیز جزو بچههای کم توان ذهنی هستند. هر سه آنها تا درس خوانده اند و دیلپم خود را گرفته اند. محمد و علی در حالی که ارههای نیم دایره شان را روی چوب می چرخانند، فرشاد با سمباده محکم گوشههای بریده شده چوبها را صاف می کند. نیم ساعتی گذشته اما بچهها بدون وقفه کار می کنند و بدون لحظه ای صرف وقت با اشتیاق اره می کنند و حالا غژعژ صدای ارههایشان به صدای سمباده کشیدن در هم آمیخته و ریتم خاصی پیدا کرده است.
خانم رضایی نقش آموزش به کودکان کم توان ذهنی را بسیار موثر می داند و اینکه این بچهها به دلیل ژنتیک یا بیماریهای دوران کودکی یا شرایط وران زایمان دچار کم توانی ذهنی شدند اما مهم این است که این بچهها آموزش پذیر هستند به مدرسه رفته اند. دلیل نمی شود چون توان ذهنی شان کم است یا به مدرسه استنثایی رفته اند، آنها را وارد اجتماع نکنیم. خانم رضایی اینجا صدایش را آرام می کند تا بچهها صدایش را نشوند. با آنکه این جمله را بسیار آرام می گوید محمد از آن گوشه می گوید «من دیپلم دارم».
معلم دیگر کارهای دستی بچهها را نشانم می دهد. از آدمکهای کوچکی که بچهها برای کلاس یوگا تا کارتهای قلبی کوچکی که برای ولنتاین ساخته اند. بچهها لبخند می زنند. کارهایشان را که می بینیم غرق شادی می شوند و می آیند. فرشاد ارشد کلاس است و به گفته معلمانش کارهای دستی اش فوق العاده است و معرق را به صورت حرفه ای کار می کند. در دستانش لوتوسهایی را که بریده و سمباده کشیده می آورد تا ببینیم. علی نیز تابلو معرقی را که درست کرده می آورد. مردی که کمان در دست دارد را خاکستری کرده و کوههای موجود در زمینه تابلو را قهوه ای رنگ زده است و در حال بریدن بخشهای دیگر تابلویش است. محمد نیز دوربین به دست عکاسی می کند.
خانم رضایی مادر محمد است. او دایم بچهها را تشویق می کند و از فروش کارهای بچهها می گوید. اینکه این بچهها نیازمند تشویق هستند و باید در محیط اجتماعی باشند و برای آنها وقت گذاشته شوند. او درباره نبود دختران در کلاس می گوید: «متاسفانه خانوادهها علاقه ای به حضور دخترانشان در کلاسهایی که پسرها هستند، ندارند. آنها نگران هستند که مبادا اتفاقی برای فرزندشان بیفتد. در حالی که این بچهها باید در اجتماع حضور داشته باشند مثل افراد عادی. درست است که آنها کم توان ذهنی هستند و نیاز به مراقبت و آموزش دارند اما نیاز دارند که در جامعه باشند و زمانشان را با کارهای مفیدی که می توانند انجام دهند، صرف شود.»
رضایی با بیان اینکه مراکز دولتی که به آموزش چنین کودکانی بپردازند، محدود هستند، می گوید: «هر چند سیستم آموزشی در این کلاسها نیز مثل سیستم آموزش و پرورش نخ نماست. یکی از دلایل تشکیل این مرکز کوچک این بود که براساس شیوههای نوین بچهها را آموزش دهیم.
متاسفانه در سیستم آموزشی همه این بچهها در کنار هم قرار می گیرند و براساس یک متد مشخص به آنها آموزش داده می شود. مادر یکی از بچههایی که برای ثبت نام پسرش در این کلاسها آمده بود از اینکه پسر 26 ساله اش را در کنار بچههای 10 ساله گذاشته بودند، بسیار ناراحت بود. سیستم دولتی اهمیت چندانی به روش آموزش نمی دهد چون تعداد بچهها زیاد و امکاناتشان کم است. پسرم محمد به شدت بچه تصویری است اگر یک آموزشی را برای او اجرا کنید یا ببیند به خوبی انجام می دهد اما بقیه بچههای اینگونه نیستند. این بچهها نیازمند صرف وقت و استفاده از شیوههای نوین هستند. هر چند وضعیت اقتصادی خانواده، آگاهی آنها و زمانی که برای آنها صرف می شود در رشد بچهها بسیار تاثیرگذار است.»
خانم زارعی مادر علی یکی از معلمهای کلاس است که دلسوزانه با بچهها کار می کند. او درباره روحیه خوب علی برای شرکت در کلاسها و انجام کارهای درسی می گوید و اینکه حضورش در اینجا را دوست دارد و می گوید: «علی جزو بچههایی است که باید تشویق شود و این تشویقها تاثیر بسیار زیادی در او داشته است. او به کلاس بدنسازی می رود و به صورت مرتب و با علاقه ورزش می کند و حالا خیلی خوشحال است.»
در این مرکز کوچک که فعلا در طبقه سوم سرای محله مدیریت در سعادت آباد قرار دارد، به بچههای اوتیسم و کم توان ذهنی بالای 18 سال آموزش داده می شود. بچهها از ساعت 9 و نیم صبح برای حضور در کلاس می آیند. نیم ساعتی نرمش می کنند و بعد از آن شروع به کار کردن می کنند. نقاشی می کشند، زبان می خوانند، معرق کاری می کنند و در هفته یک روز تمرین تئاتر دارند. در اینجا بچهها با هم حرف می زنند، می خندند، کار می کنند و احساس استثنایی بودن نمی کنند.