آخرین اخبار
کد خبر : ۵۷۰۰۴
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۷ - ۰۵ فروردين ۱۳۹۷ - 25 March 2018
به هیچ چیزی جز ازدواج با مهرداد نمی اندیشیدم و در افکار و خیالات خودم زندگی رویایی را در کنار او تصور می کردم، وعده های پوچ او چنان مرا خام کرده بود که همه خواسته هایش را برآورده می کردم اما...
مهین برای شام به خانه شیطانی خواستگاری رفت که متاهل بود.

به هیچ چیزی جز ازدواج با مهرداد نمی اندیشیدم و در افکار و خیالات خودم زندگی رویایی را در کنار او تصور می کردم، وعده های پوچ او چنان مرا خام کرده بود که همه خواسته هایش را برآورده می کردم اما...

مهین ۲۶ ساله ای که مدعی بود در یک دوستی خیابانی فریب مرد شیادی را خورده و آن مرد هم اکنون قصد اخاذی از وی را دارد به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: فرزند چهارم یک خانواده ۷ نفره هستم که پس از گرفتن دیپلم دیگر به تحصیلاتم ادامه ندادم. پدرم شغل کم درآمدی داشت به همین خاطر هم او را راضی کردم تا اجازه دهد در فروشگاه لباس یکی از بستگانمان کار کنم اما بدبختی من از روزی شروع شد که در حال رفتن به منزل، جوان ۳۵ ساله ای سر راهم قرار گرفت.

او گفت وقتی متانت و وقار شما را در حال کمک مالی به یک مرد سالخورده دیدم، تحت تأثیر اخلاق و رفتارتان قرار گرفتم. اگر امکان دارد شماره تماستان را به من بدهید تا از طریق خواهرم شما را خواستگاری کنم.

من هم بدون آن که شناختی از آن جوان داشته باشم تحت تأثیر تعریف و تمجیدهایش قرار گرفتم و شماره همراهم را به او دادم. چند روز منتظر تماس او بودم، ولی خبری از مهرداد نبود تا این که ۱۰ روز بعد و در یک شب سرد زمستانی با من تماس گرفت و به طور پنهانی و در نزدیکی منزلمان او را ملاقات کردم. این گونه بود که دوستی خیابانی من و مهرداد با رفتن به سینما، کافی شاپ و پارک و... ادامه یافت. دیگر به شدت وابسته او شده بودم و هر روز با وعده های ازدواج او آینده ای زیبا را در ذهنم ترسیم می کردم.

او حتی عکس بدون حجاب مرا گرفت تا به عنوان عروس خانواده به مادرش نشان بدهد. دیگر به او اعتماد کرده بودم تا این که شبی به بهانه شرکت در جشن تولد دوستم از مادرم اجازه گرفتم و به سر قرار با مهرداد رفتم. پس از مدتی پرسه زنی در کوچه و خیابان ناگهان مهرداد کنار منزلی ایستاد و گفت اینجا خانه من است و باید آخرین شام قبل از خواستگاری را کنار هم بخوریم!

دقایقی بعد از آن که وارد منزل شده بودیم مهرداد کتابی آورد و با خواندن یک متن عربی مدعی شد که ما به هم محرم شدیم. وقتی احساس کردم او قصد تعرض به من را دارد و به گریه هایم توجهی نمی کند با ترفندی کیفم را که پول ها و گوشی همراهم را از داخل آن برداشته بودم در اتاق گذاشتم و به بهانه رفتن به حیاط خلوت از آن جا گریختم.

چند روز بعد او به همراه یک زن و ۳ کودک به محل کارم آمد و بدون پرداخت وجهی، چند دست لباس خرید! آن جا بود که فهمیدم مهرداد متأهل است و قصد اخاذی از من را دارد. به ناچار موضوع را به مادرم گفتم و برای اعلام شکایت به کلانتری آمدیم اما مهرداد نه تنها منکر روابط خیابانی با من است بلکه مدعی شده طلا و پول های او را نیز سرقت کرده ام...

رکنا
عضویت در خبرنامه
نام:
ایمیل:
* نظر: