کد خبر : ۱۲۷۱۶
تاریخ انتشار: ۲۰:۴۹ - ۲۸ اسفند ۱۳۹۴ - 18 March 2016
دکتر سید یعقوب موسوی در گفت و گو با «افق تازه»
افق تازه -حدیثه حقیقی: پیشگیری همیشه بهتر از درمان بوده است امری که اگر در مورد آسیب های اجتماعی بدان توجه نشود می تواند آثار زیانباری برای کشور به همراه داشته باشد.
دکتر سید یعقوب موسوی استادیار و مدیر پژوهشی دانکشده علوم اجتماعی و اقتصادی دانشگاه الزهرا معتقد است «ما در کشور به نوعی دچار سقوط عواطف و احساسات پاک انسانی شده‌ایم بطوریکه امروزه بر تعداد برخی جنایات اجتماعی  همچون فروش نوزادان در کشور افزوده شده است و از حد متعارفی که می‌تواند در جوامع انسانی رخ دهد، فراتر رفته است.»گفت و گوی «افق تازه» با دکتر سید یعقوب موسوی را پیرامون خرید و فروش نوزادان در کشور در ذیل می خوانید.
در چند مدت اخیر میزان والدینی که نوزادان خود را می‌فروشند رو به افزایش است، اگر بخواهیم این موضوع را از لحاظ اجتماعی بررسی کنیم، چه مسایلی را حائز اهمیت می‌دانید؟
آنچه که مسلم است، این اقدام عملکردی است که عاطفه عمومی و جمعی را تحت تاثیر قرار داده و جریحه‌دار می‌کند.به نظر من این یک سوال دشوار است که حیطه آن به مسایل اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی بازمی‌گردد. این مساله را هم می‌توان مانند دیگر اتفاقاتی که نه تنها در تهران بلکه در بیشتر کلان‌شهرهای کشور رخ می‌دهد، مساله‌ای دانست که به نظر حل کردن آن بعید است. اتفاقاتی مانند، مفاسد اجتماعی، جنایات و قتل‌هایی که روزبه‌روز برشمار آنها افزوده می‌شود. مسایلی که در کشوری مانند ایران با این پیشینه فرهنگی و اعتقادات مذهبی نباید رخ دهد اما اتفاق می‌افتد.
وقتی حوادث را در ایران دنبال می‌کنید، نوع خشونت‌هایی که در کشور رخ می‌دهد این سوال را در ذهن ما ایجاد می‌کند که چرا به این مرحله رسیدیم؟ به عقیده من ما در کشور به نوعی دچار سقوط عواطف و احساسات پاک انسانی شده‌ایم. درتاریخ هم افرادی بودند که دست به خشونت‌های وحشتناکی زده‌اند اما این موارد کمیاب و استثنایی بودند، ولی امروزه به لحاظ آماری این موردها آنومیک شده‌اند، یعنی بر تعداد این نوع جنایات اجتماعی افزوده شده است و از حد متعارفی که می‌تواند در جوامع انسانی رخ دهد، فراتر رفته است.
ببینید اگر به‌طور اتفاقی به گوش ما برسد که مادری بنا به دلایلی نوزاد خود را فروخته است، این یک معضل اجتماعی نمی‌شود اما زمانی که این کار در بین قشری از جامعه مرسوم می‌شود و کم‌کم به عنوان یک شغل در جامعه جا‌می‌افتد، مانند آنچه که اکنون رخ می‌دهد، این علامت در واقع نشان از ساختارمند شدن نوعی از ناهنجارهای اجتماعی در ایران استزمانی ، که پدیده منفی اخلاقی در کشوری که از یک سابقه غنی ملی-مذهبی برخوردار است اما به‌یک‌باره دست‌خوش تغییراتی می‌شود .
این اتفاق هم مانند دیگر مشکلات جامعه یک‌سری عوامل دارد که برخی از سازمان‌ها مسوول رسیدگی به آنها هستند. به نظر شما رفع این معضل برعهده کدام‌ نهادها است؟
ببینید بعضی‌ها بر این باورند که شهرداری می‌تواند جلوی این ناهنجاری را بگیرد، اما من می‌گویم این اتفاق خیلی هم به شهرداری مربوط نمی‌شود و شهرداری فقط می‌تواند فضا را از این افراد بگیرد اما آنچه که مشخص است لزوما این اتفاق در مکان‌های عمومی رخ نمی‌دهد، همان‌طور که می‌دانید شهرداری ماموریت سلامت در فضاهای عمومی را دارد، درحالی که خرید و فروش نوزادان در فضاهای خصوصی رخ می‌دهد، فضاهایی که هیچ‌گونه آمار و اطلاعات دقیقی از آنها در دست نیست.
به عقیده من یکی از مشکلات اساسی این افراد، مساله اقتصادی است و سازمان‌های مربوطه باید برای رفع مشکل اقتصادی این قشر از جامعه اقدامات لازم را انجام دهند، چرا که مادرانی که نوزادان خود را می‌فروشند از لحاظ عاطفی دچار یک نوع سقوط و سنگ‌دلی شده‌اند، امکان دارد که مشکلات اقتصادی آنها را سنگ‌دل کرده باشد، به نوعی این افراد از همه‌جا رانده ‌شده‌اند و مصداق طرد شده شهری هستند، یعنی در شهر هیچ‌کس به‌داد آنها نمی‌رسد، شهر اینقدر خودش گرفتار است که دیگر امکان رسیدگی به دیگران را ندارد و همین عوامل باعث شده تا توان زندگی درست و سالم از طبقات فرودست گرفته شود، این افراد بیشتر در مناطق حاشیه‌ای ساکن بوده و افراد محرومی هستند که شهر آنها را فراموش کرده است. این افراد بر اثر تراکم معضلات به یک نوع قصاوت می‌رسند. این موضوع هم در ادبیات دینی ما هم مطرح شده است که فقر و ناتوانی افراد را بی‌ایمان می‌سازد و سنگدل می‌کند. بی‌دینی لزوما این نیست که کسی نماز نمی‌خواند در واقع بی‌دین فردی است که تمام عواطف انسانی خود را فراموش کرده است و فقط زیستن برایش مهم است.به همین دلیل لازم است که دولت افرادی را که نمی‌توانند از پس حداقل‌های زندگی خود بربیایند را تحت سرپرستی و پوشش خود قرار دهد، به این امور حتی در دین ما هم اشاره شده است.
بسیاری از این مادران به‌علت شرایط سخت و بدی که در زندگی خود دارند با این امید کودکان خود را می‌فروشند که این عمل راه نجاتی برای کودکانشان باشد، در واقع آنها نوزادان خود را می‌فروشند که زندگی مانند آنها نداشته باشند و در شرایط بهتری زندگی کنند. اما آنها از این نکته غافل می‌شوند که ممکن است فرزندشان دست افرادی بیافتد که شرایطی به‌مراتب بدتر را برای آنها فراهم می‌کنند و ممکن است این کودکان وسیله‌ای برای انجام ده‌ها جنایات شوند. افرادی که این نوزادان را خریداری می‌کنند، لزوما خانواده نبوده و صرفا این کودکان را برای سواستفاده می‌خواهند. در خیابان‌ها در آغوش بسیاری از متکدیان در سرما و گرما کودکانی را می‌بینیم که بیشتر مواقع این کودکان بیمار بوده و سوءتغذیه دارند و این عوامل به خوبی مشخص می‌کند که کودکان متعلق به این افراد نیستند، بلکه وسیله‌ای هستند برای کسب درآمد بیشتر و متاسفانه مردم جامعه با کمک‌های نابه‌جای خود به این اقدامات دامن می‌زنند.
باندهای تبهکار شهری امروزه به صورت تیمی عمل می‌کنند، در واقع آنها نوزادانی را خریداری کرده و برای انجام ماموریت‌هایی در آینده نه‌چندان دور، پرورش می‌دهند. در واقع با اندکی تفکر در مورد شرایط زندگی این کودکان می‌توان به این نتیجه رسید که آینده این کودکان معمولا درخشان نیست، در واقع تجربه ثابت کرده است کودکانی که در دامن والدین اصلی خود بزرگ‌ نشده‌اند و در بین سوداگران رشد کرده‌اند، آینده خوبی ندارند. وقتی کودکی از سه یا چهار سالگی در خیابان‌ها تکدی‌گری می‌کند 100 درصد در آینده هم فرد مفیدی برای جامعه نخواهند شد. در واقع این کودکان به عنوان نیروی بالقوه خلاف برای این باندها و منبعی برای کسب درآمد بیشتر برای آنها تبدیل می‌شوند. به همین دلیل به‌نظر می‌رسد نیروی انتظامی و شهرداری در این زمینه می‌توانند مفید واقع شوند، در واقع این دو نهاد می‌توانند با جمع‌آوری و فروپاشی این باندها، جلوی فروش نوزادان را که هنوز امری آشکار و بدیهی نشده است را بگیرند و یا از میزان آن بکاهند.
به عقیده من این معضل یک مساله مهم و حیاتی است، چرا که اگر قبح قضیه در بین مردم ریخته شود می‌تواند در بلندمدت بنیاد خانواده و حرمت مادری را در جامعه از بین ببرد. این اقدام یک ضد ارزش را در کشور تولید می‌کند، آن نوزادی که به فروش می‌رسد، دارای حقوق و ارزش‌هایی بوده و این عمل تجارت انسان است، نوزاد یکی از افراد جامعه است که در بدو تولد خود وسیله درآمد شده و به یک کالا تبدیل می‌شود، امری که در همه جای دنیا مذموم شمرده می‌شود. اما از همه این مسایل مهم‌تر ترکش‌های این اتفاق است که در آینده نه‌چندان دور باعث نابودی روابط مقدس مادر و فرزندی می‌شود و در نهایت این رابطه را بی‌ارزش می‌کند. به همین دلیل باید با چنین رفتارهایی برخوردهای حقوقی، قانونی و مددکاری شود، چرا که معمولا برای چنین مشکلاتی یک راه‌حل وجود ندارد و نمی‌توان یک نهاد یا سازمان را مسوول این اتفاق دانست. درواقع این معضل نیاز به ممنوعیت و پیشگیری دارد و سازمان‌ها و نهادهای مربوطه باید سیاست‌های مناسبی را در این زمینه اتخاذ کنند.
برای رفع این مشکل سازمان‌های مختلفی مانند، بهزیستی، وزارت کشور، حتی آموزش و پرورش، سازمان تامین اجتماعی و... باید دست به‌کار شوند تا این معضل برطرف شود. نباید فراموش کرد که یکی از علل اصلی این اتفاق ریشه در اقتصاد دارد. در واقع می‌توان گفت درصد بالایی از ظهور چنین مسایلی در کشور مربوط به بخش اقتصادی است. درصدی هم مربوط به امور فرهنگی، روانی و... بوده که خیلی هم تاثیرگذار نیستند، یعنی اگر ما علل اقتصادی را برطرف کنیم عوامل دیگر هم کم‌کم رفع خواهد شد و شاهد خواهیم بود که با رفع عوامل اقتصادی شمار افرادی که نوزادان خود را می‌فروشند کاهش چشم‌گیری خواهد داشت.
یکی از اقدامات پیشگیرانه‌ای که دولت می‌تواند در این زمینه انجام دهد، تهیه شناسنامه فرودستان برای تحت حمایت قرار دادن این افراد، است. اقدامی که وزارت کار آن را مطرح کرد اما تا کنون به نتیجه‌‌ای نرسیده است. به عقیده من تعداد افرادی که در حداقل معیشت خود درمانده‌ شده‌اند خیلی نیست اما اگر همین افراد رها شوند، عفونت آنها در جامعه خیلی می‌شود، به عبارت دیگر تبعات روان‌شناسی اجتماعی این پدیده‌ها وسیع‌تر از تعداد آنهاست. وزارت کار باید این لیست را تهیه کند و هر وزارت‌خانه‌ای هم با توجه به کارکردشان، این افراد را تحت خود پوشش قرار دهند.  
همان‌طور که خودتان اشاره کردید، بیشتر این کودکان در آینده به خلافکاران حرفه‌ای تبدیل می‌شوند، خلافکارانی که برای جامعه هزینه‌های زیادی دارند و کشور ناچار است که این هزینه‌ها بپردازد، به‌نظر شما آیا بهتر نیست به‌جای اینکه در آینده برای درمان آنها هزینه کنیم، اکنون برای پیشگیری هزینه کنیم؟
بیشتر دولت‌ها و نهادها به‌طور معمول هزینه برای پیشگیری را به تاخیر می‌اندازند تا هزینه برای درمان، این امر نه‌تنها در بخش اجتماعی بلکه در تمامی بخش‌ها نیز مشاهده می‌شود. در یک تحلیل انتزاعی کلی‌تر مساله‌ای که بیان کرده‌اید کاملا درست است اما دولت‌ها ماموریت دارند تا معضل‌های عاجل و بحرانی را حل‌وفصل کنند، به نوعی مواردی که به آنها اورژانسی می‌گویند. هزینه‌هایی که امروزه دولت برای کنترل مجرمین، بازداشت و نگه‌داری آنها و... پرداخت می‌کند، رقمی به‌مراتب بالاتر از رقمی است که برای حل معضل خرید و فروش نوزادان نیاز است. اما این مورد باید در سیاست‌های کلان کشوری بررسی شود.
در برخی از کشورهای دنیا این اقدام صورت گرفته است، به عنوان مثال در کشور سوئد، هزینه‌های پیشگیری، تامین، ترمیم و جلوگیری از فساد و معضلات برخواسته از فقر را پرداخت می‌کنند به بیان ساده‌تر در این کشورها فرودستان تحت حمایت قرار می‌گیرند، در ایران هم این سیاست بهترین سیاست است اما دستگاه‌ها نمی‌توانند تا زمانی که این سیاست‌ها اجرایی نشده است بی‌تفاوت باشند. در واقع این معضل چنان عمیق است که نیاز به‌کارگیری سیاست‌های متعدد برای رفع آن است.
در بسیاری از کشورها دولت و مراکز مربوطه به‌راختی کودکانی را که والدین بدسرپرست دارند را از خانواده‌هایشان جدا می‌کنند، به عقیده شما در کشور فقدان این مورد احساس می‌شود؟
ببینید ایجاد و احداث برخی قوانین نیاز به زمان و وقت کافی دارد، علاوه بر وقت نیاز به برخی تغییرات در رویکردهای اجتماعی و فرهنگی دارد، ممکن است یک روزی مجلس ما چنین قانونی را تصویب کند و موانع را بردارد و افرادی را که صلاحیت نگه‌داری از فرزندانشان را ندارند، لغو تکلف کند.اما به نظر من یکی از دلایل نبود چنین قانونی در کشور ما، الگوها و ارزش‌های رایج در کشور است، ما در کشوری زندگی می‌کنیم که به پیوند عاطفی بین کودک و والدین به‌خصوص مادر بسیار اعتقاد داریم، در واقع ما در جامعه اعتقاد داریم که والدین بد سرپرست در بسیاری از موارد بهتر از نبود آنهاست، چراکه همین والدین می‌توانند کودک را اشباع عاطفی کنند. البته در شرایط حاد و بحرانی در کشور برخوردهای قانونی با والدین بد سرپرست می‌شود، اما تصویب نهایی آن نیاز به تعمل زیادی در این زمینه دارد.

عضویت در خبرنامه
نام:
ایمیل:
* نظر: